فرم اصیل

بردگی یعنی دیگری فکر کند و تصمیم بگیرد و من عمل کنم t.me/formasil

فرم اصیل

بردگی یعنی دیگری فکر کند و تصمیم بگیرد و من عمل کنم t.me/formasil

فرم اصیل

در گذر از مسیر پر پیچ زندگی، شاید رها کردن خرافات و تعصبات گره خورده به عقاید ضعیف و وهمی بزرگترین کار باشد
همه ی ما خواسته ،ناخواسته درگیر چنین مشکلی هستیم
امتحان کن!!
آیدی تلگرام t.me/formasil

نویسندگان

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت

گوی از همه خوبان بربودی به لطافت

ای سرو خرامان گذری از در رحمت

وی ماه درافشان نظری از ره رافت

گویند برو تا برود صحبتت از دل

ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت

ای عقل نگفتم که تو در عشق نگنجی

در دولت خاقان نتوان کرد خلافت

با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت

با روی تو نیکو نبود مه به اضافت

آن را که دلارام دهد وعده کشتن

باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت

صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود

باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت

شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان

درویش نباید که برنجد به ظرافت

سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده

دریا در و مرجان بود و هول و مخافت



سعدی

با این که هر روز بی خیالی تو رو می بینم و هزار بار خودم رو لعنت می کنم به خاطر این دل بستن عذاب آور ولی وقتایی که کنارم هستی... با این که شبانه روز به فکر اینم که اگه دیدمت بی خیالت بشم و یه کمی سر سنگین باشم ولی وقتی اون لبخند زیبا و نگاه خونه خراب کن رو می بینم انگار نه انگار که تا همین چند لحظه پیش چه نقشه‌هایی که برات نمی کشیدم ولی آخرش رو میدونم، زیاد جالب نیست

یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل....گیرم که جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟




+ بعضیا هستن(خیلی کم) که با اولین برخورد، آدمای معمولی میزنن شایدم متنفر باشیم ازشون ولی هر چه جلوتر میری زاویه می‌گیری با قضاوت اولیت...بعدشم هر چه که بیشتر باهاشون باشی بیشتر عاشقشون میشی بر عکسشم هست، زیاد هم هست


نمی دانم...هر چه می خواهم از تو ننویسم، نمی شود....از بس به خودم گفته ام بس است دیگر! تا کی قرار است که منتظر بر در بنشینی و نخواهی بفهمی که آن خانه دو در دارد...

(تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد)

ولی چه سود!! اگر قرار بود که با دو سه تا استدلال و تلقین نظرش عوض بشه که اسمش دل نبود...دل است دیگر


(بس حلقه زدم بر در و حرفی نشنیدم

من هیچکسم یا که در این خانه کسی نیست)


مدتی بود با خودم کلنجار می رفتم که برای کی می نویسی؟؟ اصلا برا کسی مهمه؟ اصلا کی حوصله داره این روزا بیاد متن اینجوری بخونه؟

ولی خودش میدونه که دست خودم نیست..همه ی این جوش و خروش و بی قراری هام برای اونه

(صد سفره دشمن بنهد طالب محبوب(مقصود)

باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت)

دیر نیست اون روزی که یه گوشه تو یه جنگل ساکت و تاریک یا تو  کویر پهناور شایدم کنار یه آبشار بلند و پر سر و صدا، جایی که هیشکی نباشه جز خودم و خودت

بعد اروم زیر گوشت فریاد بزنم: دوســــــــــــــــــت دارم

(آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟

عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ!!!)


تو هم نامردی نکنی لطفا به کسی نگو😉😉😉😉😉


(تاب دلتنگی ندارد آن که مجنون می شود)


متن عاشقانه


گاهی هر کاری کنی سمتت نمیاد، شایدم خودش نمی خواد یا این که بهتر بگم، راهشو هر چه هم تلاش کنی عوض نمیکنه، انگار اصرار داره خودشو از ارتفاع بلندی بندازه زمین تو هم این وسط مثه یه آدم اضافی یا همون خرمگس معرکه یا اون آدمی که هر وقت بهش نیاز داشتن میان سراغش...

یکم که بیشتر فکر می کنم می بینم اصلا به خاطر خودم هم نبود، برای خودش بود، خودش بود که دوست داشتنی بود وگرنه من که راه خودم رو می رفتم و با سرعت ازش دور می شدم...ولی چیزی که عذابت میده اینه که یاد خاطرات خوش قدیمی میفتی و همش میگی ای کاش تو هم اینجا بودی....

ولی من اون آدمی بودم که دوست داشتم خودمو پیدا کنم ولی اون با این همه فرصت و امکانات علاقه داشت گم بشه و اینجاست که یاد آیه قرآن میفتم  وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ و اما شاکرا و اما کفورا

راه ها مشخص میشه تا هر کس در گرو کاری باشه که انجام داده

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا


یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب

بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند


حافظ


#نامردی #بی معرفت #خیلی بی معرفت بود #دوست داشت گم بشه # غزل حافظ #

گویند بهشت و حورعین خواهد بود

آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک

چون عاقبت کار چنین خواهد بود



خیام


یکی از اشعار زیبای خیام

در نقد تنگ نظری نسبت به آخرت