فرم اصیل

بردگی یعنی دیگری فکر کند و تصمیم بگیرد و من عمل کنم t.me/formasil

فرم اصیل

بردگی یعنی دیگری فکر کند و تصمیم بگیرد و من عمل کنم t.me/formasil

فرم اصیل

در گذر از مسیر پر پیچ زندگی، شاید رها کردن خرافات و تعصبات گره خورده به عقاید ضعیف و وهمی بزرگترین کار باشد
همه ی ما خواسته ،ناخواسته درگیر چنین مشکلی هستیم
امتحان کن!!
آیدی تلگرام t.me/formasil

نویسندگان

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است


ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم

هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم

مولوی

به اندازه‌ی تمام سال‌های بودن(او) و جستن(غیر او) و دیدن(غیر او) و ندیدن(او) به بیراهه رفته‌ام، تا ناکجای غربت،نابودم در جمع آشنایان غریب
حالم خوشست زمانی که با تو باشم
گفته‌ای چگونه ببینمت! اما پایی نمانده...اراده‌ایست در محاصره‌ی هوس‌های خاکی...

یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا

+ یاد یار لذت بخش ترین قسمت این دنیاست


دریافت
توضیحات: خیلی شعر زیباییه...گوش بدید



کفش هام رو درآوردم و آروم و بی صدا قدم می زدم، به فکر آینده‌ی مبهم پیش رو بودم، بحران اقتصادی عجیب و غریب ما که بر عکس جهان که هر سی چهل سال یه بار نمی دونم، شایدم هر صد سالی یه بار!!!! ما هر پنج شش سالی یه بار کل سرمایه هامون ثلث و ربع میشه...غرق این افکار موهوم بودم و حساب و کتابی برای کار و زن و زندگی.....

نمی‌دونم، شاید برای شما هم اتفاق بیفته

یه چند لحظه به آسمون و ستاره هاش و ماه نصفه نیمه نگاه کردم...یهو اضطراب و استرس و دغدغه ها همش شد دلتنگی، نمی‌دونم چی شد که دلم پرت شد و رفت سمت اونی که باید می رفت، حتما" اونم به فکر من بوده، همین لذت بیشتر می کرد...بعد چند دقیقه به معنای واقعی کلمه معلق بودن از همه چیز، برگشتم دیدم خیلی گریه کردم، خیلی خوش گذشت


شربتی تلخ تر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا



+‌ حتما" شما هم یه بار امتحان کنید...نصف شب قدم زدن به تنهایی خیلی می چسپه


دریافت
کاری که برای دیگران بهشت بسازه و هیچی به خودت اضاف نکنه.. هیچ... حتی نفع مالی هم برات نداره .... از قدیم گفتن ؛ گردن خودت رو پل قرار نده برای دیگران.. این که یکی دیگه پاش رو بذاره رو گردن تو و شایدم به جای خوبی برسه و بعدش تو بمونی و توهم شیرین فداکاری... ایثاری که آخرش دوزخه
این کار به درد عمت هم نمیخوره😬😬😬 مصداق آشکار خسر الدنیا والآخرة هم چنین کسیه... اول به فکر خودت باش ، اگر از خودت فارغ شدی برو سراغ خانوادت، بعدش نوبت دیگران

****

از اون طرف هم بعضیا هستن برای به سرانجام رسوندن افکار خودشون یا هم اون چیزی که بهشون القا شده، حاضر هستن بهترین سرمایه زندگی خیلی ها رو با پر رویی بگیرن...
به نظرم استعمار و استثمار بالا تر از این نداریم... طرف جوونی و زندگیش رو میاره( از روی نادانی)، دو دستی تقدیم میکنه و هیچ چیز در خور توجه بهش نمیدن به جز یه ایمان وهمی... این همون استثمار به معنای واقعی کلمه است
البته که استثمار حقیقی همینه....

صورت خوب به هر مشت گلی می بخشند

تا که شایسته اخلاق پسندیده بود؟


صائب تبریزی


آن یار نکوی من بگرفت گلوی من

گفتا که چه می خواهی؟ گفتم که همین خواهم


مولوی


با آن همه دلداده دلش بستهٔ ما شد

ای من به فدای دل دیوانه پسندش


سیمین بهبهانی


نیست باز آمدن از فکر و خیال تو مرا

با رفیقان موافق، سفر دور خوش است


صائب تبریزی


از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن

از دوستان جانی مشکل توان بریدن


حافظ


حیات جاودان بی‌دوستان مرگی است پابرجا

به تنهایی مخور چون خضر آب زندگانی را


صائب تبریزی



شب های قدر دریچه‌ای از آسمان است که برکات عالم هستی را به روی انسان فراموش‌کار می گشاید...

شاید فهم این برکت فقط توجهی بخواهد که امشب(ها) شبی معمولی نیست...

شبی است که قطعا" فردی با قلبی وسیع پذیرای انزال وحی است...

شبی نیست که با صدا‌های بلندتر با الغوث‌های بیشتر دنبال تقدیری بهتر بگردیم...


در شب و سکوت و تنهایی برنامه‌ی عمری زندگی ریخته خواهد شد و این تکرار ثانیه های ملول، از تو گرفته خواهد شد

فقط کافیست به خودت و ابدیت فکر کنی


گفته اند شب قدر و نگفته‌اند روز قدر، که روز زمان عمل است و شب وقت تفکر

اما در دوران ما بهترین کار در بهترین شب را دعا تفسیر کرده اند و با این جلسات ملال آور می بینید که چه سخیف شده لیلة القدر (خیر من الف شهر)


خلاصه‌ی مطلب: در این روزگار ظلمانی شب قدر بهترین فرصت است برای برنامه ریزی برای فردای بهتر

کسی که رنج تفکر و برنامه ریزی را نکشد رنج نا‌امیدی و سردرگمی سزاوار اوست


(تشکر از استاد سراج عزیز😬)


الکی میگفتن عشقم عشق های ساده قدیمی، مثه اینکه از قدیم یا باید بچه پولدار بودی یا هم هیچی... دیگه راهی نداشتی باید یا سفر میکردی تا فراموش کنی(سفر کردم که از یادم بری دیدم..) یا هم صبر که چه خوش گفت؛ آن که یافت می نشود آنم آرزوست


دو بیت زیبا از سعدی تقدیم شما باد


گفت سعدی، صبر کن یا سیم و زر ده یا گریز

عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر



گویند رفیقانم در عشق چه سر داری؟

گویم که سری دارم درباخته در پایی



سعدی


شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت


شاید بیشتر این بیت رو تو قبرستون ها دیده باشیم و شرح افسوس زندگان برای غنیمت نشمردن فرصت درک عزیزانی که زیر خاک سردی از غم و رنج شایدم آرامش و فراغ بال در تماشای حال باقیماندگان نالان خویش هستند

دوران سختی است فراق محبوب ولی فراق زمانی است که وصلی بوده باشد و ایضا" توجهی هم هست از جانب معشوق


شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا


یادمه وقتی پارسال همین موقع ها یک دوست عزیز رنج زایل دنیا را به جام ابدی مرگ داد، همین غزل رو خوندم و نوشتم و چقدر هم باهاش گریه کردم و فکر می کردم شاید هیچ چیز برای عاشق سخت تر از مرگ محبوب نباشد و این تصور جانکاه فراق تا ابد ولی