فرم اصیل

بردگی یعنی دیگری فکر کند و تصمیم بگیرد و من عمل کنم t.me/formasil

فرم اصیل

بردگی یعنی دیگری فکر کند و تصمیم بگیرد و من عمل کنم t.me/formasil

فرم اصیل

در گذر از مسیر پر پیچ زندگی، شاید رها کردن خرافات و تعصبات گره خورده به عقاید ضعیف و وهمی بزرگترین کار باشد
همه ی ما خواسته ،ناخواسته درگیر چنین مشکلی هستیم
امتحان کن!!
آیدی تلگرام t.me/formasil

نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است


کفش هام رو درآوردم و آروم و بی صدا قدم می زدم، به فکر آینده‌ی مبهم پیش رو بودم، بحران اقتصادی عجیب و غریب ما که بر عکس جهان که هر سی چهل سال یه بار نمی دونم، شایدم هر صد سالی یه بار!!!! ما هر پنج شش سالی یه بار کل سرمایه هامون ثلث و ربع میشه...غرق این افکار موهوم بودم و حساب و کتابی برای کار و زن و زندگی.....

نمی‌دونم، شاید برای شما هم اتفاق بیفته

یه چند لحظه به آسمون و ستاره هاش و ماه نصفه نیمه نگاه کردم...یهو اضطراب و استرس و دغدغه ها همش شد دلتنگی، نمی‌دونم چی شد که دلم پرت شد و رفت سمت اونی که باید می رفت، حتما" اونم به فکر من بوده، همین لذت بیشتر می کرد...بعد چند دقیقه به معنای واقعی کلمه معلق بودن از همه چیز، برگشتم دیدم خیلی گریه کردم، خیلی خوش گذشت


شربتی تلخ تر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا



+‌ حتما" شما هم یه بار امتحان کنید...نصف شب قدم زدن به تنهایی خیلی می چسپه


دریافت


شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت


شاید بیشتر این بیت رو تو قبرستون ها دیده باشیم و شرح افسوس زندگان برای غنیمت نشمردن فرصت درک عزیزانی که زیر خاک سردی از غم و رنج شایدم آرامش و فراغ بال در تماشای حال باقیماندگان نالان خویش هستند

دوران سختی است فراق محبوب ولی فراق زمانی است که وصلی بوده باشد و ایضا" توجهی هم هست از جانب معشوق


شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا


یادمه وقتی پارسال همین موقع ها یک دوست عزیز رنج زایل دنیا را به جام ابدی مرگ داد، همین غزل رو خوندم و نوشتم و چقدر هم باهاش گریه کردم و فکر می کردم شاید هیچ چیز برای عاشق سخت تر از مرگ محبوب نباشد و این تصور جانکاه فراق تا ابد ولی

با این که هر روز بی خیالی تو رو می بینم و هزار بار خودم رو لعنت می کنم به خاطر این دل بستن عذاب آور ولی وقتایی که کنارم هستی... با این که شبانه روز به فکر اینم که اگه دیدمت بی خیالت بشم و یه کمی سر سنگین باشم ولی وقتی اون لبخند زیبا و نگاه خونه خراب کن رو می بینم انگار نه انگار که تا همین چند لحظه پیش چه نقشه‌هایی که برات نمی کشیدم ولی آخرش رو میدونم، زیاد جالب نیست

یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل....گیرم که جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟




+ بعضیا هستن(خیلی کم) که با اولین برخورد، آدمای معمولی میزنن شایدم متنفر باشیم ازشون ولی هر چه جلوتر میری زاویه می‌گیری با قضاوت اولیت...بعدشم هر چه که بیشتر باهاشون باشی بیشتر عاشقشون میشی بر عکسشم هست، زیاد هم هست