اللهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرائمی
یه نفری می گفت من با علی(ع) عاشق اسلام، خدا، شدم
حاکمی که با همهی شوکت و قدرت، تنور خانهی زنی بیوه و فرزندانی یتیم رو روشن میکرد، صدای بز و شتر درمیاورد و بچهها رو روی دوشش سواری میداد
وقتی فقیری از سر نداری و فقر صدای ناله ش بلند میشد نمیرفت بگه دعا کن خدا درستش میکنه، نمیگفت از بس گناه کردی به این روز افتادی... کنارش مینشست و همراهش ناله می زد
وقتی همدم و رازداری نمیدید سر در چاه میکرد و سخن با چاه میگفت که البته اگر با مردمان میگفت یقیناً کافرش میخواندند...
اما این پیروان علی هم مردم، هم دین را نابود کردند و چیزی نمانده که خودش را
البته خدا رو شکر... علی(ع) دعا میکند؛ خدایا در بین چیزهای ارزشمندی که دارم جانم اولین چیزی باشد که میگیری
نکند روزی برسد که شرافت، عدالت، انصاف، مهربانی، اخلاق، شجاعت، حق پذیری ووووووووو را قبل از جانم بگیری که آن روز، روز سقوط منه
نمیدونم چرا این اواخر هیچ چیز سر جای خود نیست البته قبلاً هم نبودامروز بیشتر
صدای ناله از هر گوشهای بلند شده
مردم آگاه تر شدند یا بیقرار تر
ولی ما که بخیل نیستیم امیدوارم پیروان علی(ع) در بین ارزشمند های زندگیشون جانشون اولین چیزی باشه که از دستش میدن
گاهی هر کاری کنی سمتت نمیاد، شایدم خودش نمی خواد یا این که بهتر بگم، راهشو هر چه هم تلاش کنی عوض نمیکنه، انگار اصرار داره خودشو از ارتفاع بلندی بندازه زمین تو هم این وسط مثه یه آدم اضافی یا همون خرمگس معرکه یا اون آدمی که هر وقت بهش نیاز داشتن میان سراغش...
یکم که بیشتر فکر می کنم می بینم اصلا به خاطر خودم هم نبود، برای خودش بود، خودش بود که دوست داشتنی بود وگرنه من که راه خودم رو می رفتم و با سرعت ازش دور می شدم...ولی چیزی که عذابت میده اینه که یاد خاطرات خوش قدیمی میفتی و همش میگی ای کاش تو هم اینجا بودی....
ولی من اون آدمی بودم که دوست داشتم خودمو پیدا کنم ولی اون با این همه فرصت و امکانات علاقه داشت گم بشه و اینجاست که یاد آیه قرآن میفتم وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ و اما شاکرا و اما کفورا
راه ها مشخص میشه تا هر کس در گرو کاری باشه که انجام داده
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
حافظ
#نامردی #بی معرفت #خیلی بی معرفت بود #دوست داشت گم بشه # غزل حافظ #