شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
شاید بیشتر این بیت رو تو قبرستون ها دیده باشیم و شرح افسوس زندگان برای غنیمت نشمردن فرصت درک عزیزانی که زیر خاک سردی از غم و رنج شایدم آرامش و فراغ بال در تماشای حال باقیماندگان نالان خویش هستند
دوران سختی است فراق محبوب ولی فراق زمانی است که وصلی بوده باشد و ایضا" توجهی هم هست از جانب معشوق
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
یادمه وقتی پارسال همین موقع ها یک دوست عزیز رنج زایل دنیا را به جام ابدی مرگ داد، همین غزل رو خوندم و نوشتم و چقدر هم باهاش گریه کردم و فکر می کردم شاید هیچ چیز برای عاشق سخت تر از مرگ محبوب نباشد و این تصور جانکاه فراق تا ابد ولی
با این که هر روز بی خیالی تو رو می بینم و هزار بار خودم رو لعنت می کنم به خاطر این دل بستن عذاب آور ولی وقتایی که کنارم هستی... با این که شبانه روز به فکر اینم که اگه دیدمت بی خیالت بشم و یه کمی سر سنگین باشم ولی وقتی اون لبخند زیبا و نگاه خونه خراب کن رو می بینم انگار نه انگار که تا همین چند لحظه پیش چه نقشههایی که برات نمی کشیدم ولی آخرش رو میدونم، زیاد جالب نیست
یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل....گیرم که جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟
+ بعضیا هستن(خیلی کم) که با اولین برخورد، آدمای معمولی میزنن شایدم متنفر باشیم ازشون ولی هر چه جلوتر میری زاویه میگیری با قضاوت اولیت...بعدشم هر چه که بیشتر باهاشون باشی بیشتر عاشقشون میشی بر عکسشم هست، زیاد هم هست