ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
مولوی
به اندازهی تمام سالهای بودن(او) و جستن(غیر او) و دیدن(غیر او) و ندیدن(او) به بیراهه رفتهام، تا ناکجای غربت،نابودم در جمع آشنایان غریب
حالم خوشست زمانی که با تو باشم
گفتهای چگونه ببینمت! اما پایی نمانده...ارادهایست در محاصرهی هوسهای خاکی...
یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا
+ یاد یار لذت بخش ترین قسمت این دنیاست
توضیحات: خیلی شعر زیباییه...گوش بدید